خـاطــرات بانــوی بـــرفی

1476

ساعت هفت رفتیم خونه پدر شوهر یه سری بزنیم مادر شوهر خودش آش یزدی(شولی)پخته بود واسمون گرم کرد گفت دیشب منتظر بودیم نیومدید گفتم همسری دیر اومد نشد دیگه خوردیم خوب بدک نیست قبلا خوشمزه تر درست میکرد حالا دیگه مثه قبلشم درست نمیکنه جالب نیس ولی کلا من زیاد دوس ندارم باید ترشش کنی بخوری وگرنه اصلا خوشمزه نیست و دلخواه من نیست (پدر شوهر اصالتا مال یکی از روستاهای یزد)شام هم کشک بادمجون بود که من سیر شدم یعنی اگه سیرم نبودم نمیخوردم چون این دو سه روز انقد غذاهای سرد خوردم دلم درد گرفته  یکم نشستیم یدفعه پدر شوهر گفت یه نامه از بیمه اومده واستون آخه اونروز ما عروسی نکرده بودیم آدرس اونجا رو زدیم. داد دیدم اخطاریه س و جریمه کردن حالا واسه چی خدا میدونه 😳چون ما سر وقت پرداخت میکردیم از شانس گندمون هر چی مشکل مالیه ریخته سرمون از یه طرف پولمونو میدزدن از یه طرف...از یه طرفم بیمه تا جایی که میشه میکشه😭😠 بیمه چهار ساله باید دویست وهفتاد بریزه به حساب ما نمیریزه بعد واسه ما اخطاریه میزنن دوس ندارم غر بزنم ولی چون نمیتونم حرفمو به کسی بزنم میام اینجا همسری هم همینطوری خودش درگیره نمیخوام بیشتر از این ذهنش مشغول بشه 😳😔

جمعه ۱ ارديبهشت ۹۶ , ۱۶:۲۴ سپیده مامان درسا
آش خوبه من خیلی دوست دارم نوش جونتون
ان شالله مشکلاتتون حل بشه توکل به خدا
جات خالی سپیده جون😘😘😘
امیدوارم...
سلام خوبی؟
مرسی بهم سر زدی
با تبادل لینک موافقی؟:)
سلام...
مرسی گلم...
سلام عزیزم صبحت بخیر خانومی...
خوبی ؟
همه چی خوبه ؟
دل منم اش خواست تا حالا این آشو نخوردم...خوشمزس؟
سلام عزیزم...ممنون خانومی...
الهی عزیزم راه دوره وگرنه حتما واست میاوردم...مادر شوهرم اولا خوشمزه درست میکرد الان خرابش میکنه زیاد جالب نیس😳
بــَراے ِ ڪـَسـانـے ڪـﮧ از مـَن مُتنـَفـِر انـد وقــتی نــدارَم
زیـرا مـَن گـِرفتـارِ دوســت داشــتـَن ڪسـے هستـَم
ڪـﮧ مـَرا دوســــت دارَد
Designed By Banooye Barfi ...