خـاطــرات بانــوی بـــرفی

عادت میکنی...

الان انقدر هوا سرده مبل ها رو زدم کنار و بلوز شلوار پشمی پوشیدم با جوراب  تکیه دادم به رادیاتور پذیرایی😀

دخملی کنارم نشسته و نقاشی میکشه

منم یه دمنوش به لیمو گذاشتم بخورم شاید بدنم گرم بشه

اولین سالی هست  که نمیشه با تاپ شلوار داخل خونه بچرخم

یعنی انقدر سردم هست که سه روزِ لب به میوه نزدم

امروز دلم آش و لبو میخواست ولی ترسیدم تنها برم بیرون

این دو روز که نت نبود 

وب گردی کردم 

دیوار و دیجی کالا سر زدم 

بازیproperty brothers انجام دادم

دیشب به خاطر برف شبکه ها قطع شد برای اولین بار زدم نسیم که دخملی سرگرم بشه 

خوش نشین ها رو نشون میداد 

امشبم دوباره میخواد با هم ببینیم 

بعدم مسواک و لالا

البته دخملی من شب ها تا دیر وقت بیدارم 😐

دیگه برم که به لیمو بخورم 😋😋😋

 

 

حس بد

بهونه ی خوبی شد تا بنویسم 

در حال حاضر از همه بیخبرم به گپ های آخر شب با دوستام عادت کرده بودم  

از دوست های وبلاگی هیچ خبری ندارم و این خیلی بده 😔

الان که مینویسم هنوز برف میاد 

از ساعت پنج شروع شد امیدوارم تا صبح بباره😍

دخملی کنارم خوابه ،وقتی برف رو بهش نشون دادم گفت مامان دیدی به خدا گفتم برف اومد 😊

یه فلش پر از فیلم هست ولی چون فیلم ترسناک هم هست نمیخوام بزارم 

قبلا منتظر آخر شب بودم که واسه خودم کلی خوراکی بیارم و فیلم ببینم 

اما از وقتی به نت عادت کردم وقتم با تلگرام و اینستا پر میشد

چند وقتیه از اینکه شب ها شوهر نیست خیلی ناراحتم اصلا انگیزه ای واسه زندگی ندارم تمام فکر و ذهنم شده افکار منفی 

دوس دارم شب ها با آرامش بخوابم اما همه ش ترس و دلهره

ای خدا یعنی صدامون رو میشنوی😔😔😔

من که دیگه خیلی کم آوردم 

خیلی زیاد.....................

مینویسم تا وقتی نت نباشه 

هر حسی که داشتم

الان برف تنها چیزیه که حس خوبی بهم میده از نوشته ها مشخصه

نگران دخملی ام 

و ناراحتم از اینکه خیلی تنهام 

روزهام خوبن ولی شب ها نه

 

 

 

 

بــَراے ِ ڪـَسـانـے ڪـﮧ از مـَن مُتنـَفـِر انـد وقــتی نــدارَم
زیـرا مـَن گـِرفتـارِ دوســت داشــتـَن ڪسـے هستـَم
ڪـﮧ مـَرا دوســــت دارَد
Designed By Banooye Barfi ...