جمعه ۱ بهمن ۹۵
صبح همسری فیش بیمه رو واسه پرداخت برده کارت خطا میداده رفته بانک شماره پیگیری داده واسه دادگستری دیگه صبح اعصابش بهم ریخته بود میگفت من که کاری نکردم منم گفتم چیزی نیس شاید اشتباه شده زنگیدم بابام گفتم پول بیمه رو واسمون ریختن،دخملی بهتر
شده و خدا رو شکر غذاشو بر خلاف روزای قبلی خورد منم که ظهر حامد نبود یه تیکه کیک باچای خوردم دیگه واسه شام قیمه آلو درست کردم چون حامد صبح که صبحونه نخورده بود فقط چای ظهرم که هیچی ساعت هشت و نیم زنگید گفت بیایید پایین یکم بریم بیرون رفتیم یه ذرت خوردیم اومدیم از فروشگاه یه کم خرید کردم وای که من عاشق خرید کردنم اومدیم خونه ساعت یازده شام خوردیم ودخملی رو خوابوندم اومدم نت وای که تعطیلی ها خیلی خلوته