يكشنبه ۸ اسفند ۹۵
دیشب ساعت سه خوابیدم ساعت یازده ونیم خواب بودم دخملی تازه بیدارشده بود منو ناز میکرد وبوس میکرد میگفت:مامانی "ناها"یعنی صبحانه میخواد منم هنوز خوابم میومد از فلش واسش برنامه ای که دوس داره گذاشتم کنارم بود منم دوباره خوابیدم برنامه ش که تموم شد دوباره منو صدا میزنه مامانی ناها