جمعه ۱ ارديبهشت ۹۶
امروز عصر که همسری اومد میوه و چایی براش گذاشتم دخملی رو سپردم دستش وگفتم حواست بهش باشه😊 میخوام یه حموم درست حسابی برم😄 از عید فقط دوش گرفته بودم رفتم یه ساعتی قشنگ خودمو سابیدم و اومدم بیرون
حالا دقت کنین سرگرم کردن دخملی رو
👈ده مین رفتن تو حیاط بازی کردن😉
👈پر کردن فندک گاز😳😠
👈رو تخت بالا وپایین پریدن😠😡
وآخری که فقط،کم مونده بود خون همسری رو بریزم یه پروانه گرفته گذاشته توی پلاستیک گره زده داده دخملی😠 اومدن در حموم میگه مامانی دیگه انقد جیغ زدم تا بردنش انداختنش تو حیاط میخواستم دخملی رو بگیرم بشورمش دیگه همسری نذاشت اگه یه کم بیشتر می موندم باغ وحش میزدن😬
به همسری میگم چرا اینکارو کردی میگه میخوام مثه تو نباشه😠میگم مگه من چیمه؟ میگه تو ترسویی بهش میدم ترسش بریزه😯
آیا سوسک و پروانه و جانوران موذی ترس ندارن؟😕😮