1521

+دیشب رفتیم پارک بشینیم شام  بخوریم یخ زدم از بس سرد بود چندتا چایی خوردم بعد هوس آش کردم به شوهر گفتم فردا شب یا شب بعدش آش درست میکنم بریم بخوریم حتما هم باید بریم پارک تا من سردم بشه بهم مزه بده😋

+امروز رفتیم خونه مامان اینا خوب خواهرا یه رفتارایی دارن که ناراحتم میکنه ولی خوب اگه اینجا هم نرم کجا برم گاهی وقتا به خودم میگم انقد که من اولا پیش شوهر ی ازشون دفاع میکردم اونا هم واسه من اینکارا رو‌میکنن🤔

امشب برنامه  چیده بودن با شوهر همکارش که من اصلا ازش خوشم نمیاد برن بیرون بعد خاله اینا گفتن میاییم دیگه کنسل شد اگه خاله نبود هیچوقت به خاطر من نمیموندن  البته اونا پیش خودشون میگن خواهرمونه ولی من بازم انتظار دارم من تو خونه تنهام میرم که با هم باشیم بعد اونا...

یا اینکه من بچه مو میبرم یه کم باهاش بازی کنن یکیشون داره کارای کلاسشو انجام میده داد میزنه میگه نکن اون یکی هم سر گوشیه ظهر رفتم دوش بگیرم آخه اینجا آب فشار نداشت بچه رفت سمت اتو که داغه مامانم میگه بگیرش خواهر وسطی میگه یه بار که بسوزه دیگه دست نمیزنه😮

بچه اگه اینا رو میفهمید که اسمش بچه نبود

اگه مامان نباشه هیچی

یا وقتی بچه لجبازی میکنه به مامان بابام میگن شما بچه رو لوس میکنین😯

یا من وشوهری داریم غذا میخوریم بچه میگه دستشویی دارم مامان که نبود داد میزنن بدو بدو بچه دستشویی داره

خوب شوهری سر این یکی دیگه خیلی ناراحت شد بعضی وقتا هم میگه نمیخواد بری ولی نه جدی فقط همون لحظه

یا خواهر وسطی میشینه داخل اتاق اصلا بیرون نمیاد سلام کنه به شوهر یا یه چیزی بیارن واسش بخوره من وقتی میرم از پذیرایی تا غذا با خودمه بعد خواهر واسه شوهر دوستش غذا درست میکنه میفرسته چون دوستش رفته مسافرت😶🙁

از الان حس میکنم به بچه هاشون هیچ حسی ندارم از بچه ی خودم که عزیزتر نیستن

شوهراشونم واسم از شوهر خودم مهم تر نیستن

اینا نمونه ای از رفتارشون بود 

نمیدونم من زیادی پر توقعم و حساس یا رفتار اونا واقعا زشته🤔

۵ نظر
مهتاب
۰۱ مرداد ۱۵:۱۷
تا ازدواج نکن هیچوقت متوجه اشتباهشون نمیشن ،تا میتونی به شوهرت و دختر گلت و خودت برس لذت ببر

پاسخ :

آره عزیزم باید خودشون بفهمن
حتما عزیزم
انتخاب هایم مرا به اینجا رساند
۳۱ تیر ۱۴:۰۳
الهی عزیزم خودت رو ناراحت نکن
من خواهر ندارم
خیلی سخته بی خواهری
اینکه خواهر دلسوز داشته باشیم ی نعمته بخدا

پاسخ :

نه عزیزم فقط همون وقت که دلگیر بودم خواستم بنویسم ولی آدم با هربار دیدنش بهش یاد آوری میشه حتی اگه عادی شده باشه
نکنه تو یکی یدونه لوس ودردونه ای😉
خورشید
۳۱ تیر ۱۱:۴۳
الی عزیزم چقدر از خوندن این پستت دلم گرفت
یه جاهایی انگار خودم بودم

پاسخ :

منم وقت نوشتنش خیلی دلگیر بودم خورشید جون حستو درک میکنم عزیزم
فرانک
۳۱ تیر ۰۰:۳۷
سلام الی جون...پستت رو ظهری خوندم نشد کامنت بزارم...
خواهر منم بعضی کاراش مثل خواهر شماست...زورش میاد از اتاق بیاد بیرون سلام بده...
یه بار بهش بگو که دوست داری شوهر کنه و تو هم همینکارو باهاش بکنی....
البته تا ازدواج نکنن معنی حرف من و تو رو نمیفهمن....

پاسخ :

درکت میکنم عزیزم بهش گفتم ولی فایده نداره به قول تو تا خودشون شوهر نکنن نمیفهمن
سپیده مامان درسا
۳۰ تیر ۲۱:۲۵
به به آش
آش تو هر هوایی میچسبه خخخخ بس که خوشمزه است

پاسخ :

خیلی فقط منتظرم برنامه ش ردیف بشه
درباره من
بــَراے ِ ڪـَسـانـے ڪـﮧ از مـَن مُتنـَفـِر انـد وقــتی نــدارَم
زیـرا مـَن گـِرفتـارِ دوســت داشــتـَن ڪسـے هستـَم
ڪـﮧ مـَرا دوســــت دارَد
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان