+از بعد عید فطر بالاخره امشب رفتم خونه ی مادر شوهر حالا که عروس جدید اومده قدر منو بهتر میدونن باهام صحبت میکنن ولی امان از این خواهر شوهر بدجنس اگه بیاد از حسادتش نمیذاره چون خانواده ی شوهرش اول قبولش نداشتن حالا واسش عقده شده 😠رفته بودن شمال تازه برگشته بودن بعد برادر شوهر یک ماه پیش بهش گفت مرداد میایید بریم گفت نه هوا گرمه😯منم که پشت دستمو داغ کردم که دیگه باهاشون هیچ کجا نمیرم چون خوش گذرون نیستن😉
+مامانم امروز گفت پیرزن همسایه فوت شده بیچاره این پنج شش ماه خیلی سختی کشید آخه سرطان مغز استخوان داشت وهیچ کاری نمیشد واسش بکنن دوسش داشتم از اون پیرزنای مهربون که به دل میشین 👴👵روحش شاد
+من همیشه در حسرت داشتن یه برادر بزرگتر یا دایی پایه بودم هیچوقتم نداشتم دخملی هم نداره 🙁
+یه خواستگار جمعه واسه خواهر اومده میخواسته جمعه بازار قرار بزاره😂😂😂
مامان گفته من دختر بزرگم که شوهر داره هنوز پاشو اینجا نذاشته😏
+دیشب خوابای مزخرف میدیدم یه بار خواب دیدم یه بچه ی سیاه و زشت گذاشتن جای دخملی جا پریدم داشتم داد میزدم دخملی رو میکشیدم که شوهری به دادم رسید وگرنه بچه م وحشت میکرد شوهریم که خودش شوکه بود😁