امشب ارومتر شدم شوهری هم از دیشب آوردم خونه ی مامان اینا که زیادی فکر وخیال نکنم تو تنهایی من الهـه ی انرژی منفی ام از بس فکرم به هم میریزه هنوز نتونستم دست به تلویزیون بزنم ولی به قول شوهری آوردن چه دست بزنم چه نه میگن ما خریدیم واسشون
وایی دیروز جایی کار داشتیم زنگ زدن خدمات هماهنگ کردن وقتی خدماتی ها میخواستن برن مادر شوهر اینا با جاری اینا اومدن مگه بلند میشدن تازه بعد این که گند زدن به اعصابم ساعت نه خواهر شوهر اینا اومدن بدون اجازه تو همه اتاقا میرن ومیان ،میرن سر یخچال حالا اگه من تو خونشون اینطوری بودم مشکلی نبود ولی اینا که میان همه جا سرک میکشن😳
یه تلویزیون انقد مهم بود که اینا دو روز وقت ما رو گرفت نذاشتن به هیچی برسیم😬
+دامادشون گفت یه لیوان آب بیار بردم بعد میگه آب چیه میگم ما اابستونا معدنی میگیریم چون احتمال آلودگی هست میگه مازکش چیه😳گفتم میگه این مارک خوب نیست فلان مارک رو بگیرید والا آدم انقد پرو من هر جا هر چیزی،جلوم بذارن هر چقدرم بد تشکر میکنم