دخملــــی

+‌سه روز بود یه سیاهی روی دندون دخملی چسبیده بود قشنگ مثله پوسیدگی آخ که این سه روز چقد حرص خوردم واسه دندونش امروز خود به خود رفته بود😳اخه من از همون اولین دندونا با مسواک انگشتی واسش مسواک میکردم چقدر خوشحال شدم از اینکه دندونش چیزیش نبود😊

+الان داشتم میخوابوندمش میگه مامان گصه ی(قصه) شربت آلبالو بگو😳😐

+با باباش که میخواد خداحافظی کنه میگه قربونت خدا نگهدار😍

+بچه داشتن خیلی وقت وحوصله میخواد فک کنم دخملی  یکی یه دونه لوس و دردونه باشه

۴ نظر
فرانک
۲۳ مرداد ۰۱:۲۷
آخی خدا حفظش کنه براتون...

پاسخ :

همچنین هانی کوچولو رو
آیلین
۲۲ مرداد ۱۸:۰۵
خدا گل دخترتو برات نگهداره 😍

پاسخ :

فدات عزیزم😘
سپیده مامان درسا
۲۲ مرداد ۱۴:۵۹
ای جانم گصه
چه خوب که از همون اول به دندونای گل دخملی رسیدین خیلی خوبه ایول

پاسخ :

خوابش خودش قصه داره😀
آره شوهری خودش که خیلی اذیت شد دوس نداشت از دخملی خراب بشه
Nilou far
۲۲ مرداد ۱۳:۲۵
ای جااانم،با اون دوتا دندونایی که اول در میارن😍
شربت آلبالو؟قصه جدیده؟خخخ
اوخیییییی چه مودب و شیرین زبون.
کلا بچه هایی که یکی یه دونن جور دیگه ای بار میان،که الانم اکثرا تک فرزندن دیگه.

پاسخ :

انقد از دندونپزشکی  میترسم دوس ندارم یه لک رو دندوناش ببینم😉
هر شب یه قصه ای داره نمیدونم از کجا به فکرش میرسه😀
فدای تو😘
آره اصلا یه رفتار خاصی دارن البته خدا ازشون نگذره اول انقد حرف مفت زدن خیلی عصبی بودم تا به خودم اومدم
درباره من
بــَراے ِ ڪـَسـانـے ڪـﮧ از مـَن مُتنـَفـِر انـد وقــتی نــدارَم
زیـرا مـَن گـِرفتـارِ دوســت داشــتـَن ڪسـے هستـَم
ڪـﮧ مـَرا دوســــت دارَد
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان