دو روز پیش بابا اومد وباهم رفتیم خونشون داشتیم با هم حرف میزدیم بعد خواهر گفت یه میز میخواهیم واسه تلویزیون رفتم داخل برنامه ی دیوار یه تولیدی پیدا کردم دیشب رفتیم ببینیم وقتی رفتیم داخل خیابون اصلا من از ترس سکته زدم شوهرم هی میگفت بیکاری دیگه میشینی اینا رو میخونی بعد چون اقائه گفته بود یه کم فرعیه حتما زنگ بزنین به شوهری گفتم زنگ بزن دیگه ادرس رو دقیق گفت رفتیم رسیدیم بهش گفتم اگه خلوت بود پیاده نشو دیدیم یه ماشین سفارش میبره گفت اینجا کارگاهمونه برید اون خیابون نمایشگاهه رفتیم دیدیم ده دوازده نفر غیر از ما هستن فقط مشکلش برق بود که گفت امشب مشکل پیدا کرده دیگه با نور گوشی دیدیم خوب میزاش خوشگل بود بعد یه چیزی گه تعجب کردم همین مغازه ای که قرار بود ما خرید کنیم از اینجا سفارش میگرفت ودقیقا دوبرابر یا حتی بیشترم میفروخت😳 گرونترین میزش سیصدوشصت بود من گفتم شاید جنسش خوب نیستۺ ولی کیفتش در حد بازاری ها بود خلاصه که تصویب شد از همین جا میز بخریم هم ما هم مامان اینا 😊
دیشبم رفتیم خونه ی مادرشوهر که خواهر شوهر اینا اونجا بودن و تا دخملی رو دید گفت این دونه چی شد گفتم رفتیم یه دکتر دیگه سونو گرافی نوشته که ببینه ابعاد و مواد داخل کیست چطوره!گفت فلان دکتر کارش حرف نداره میخواستم بگم فلان دکتر اگه کارش حرف نداشت یه فکری واسه موها وپوست خودش میکرد نه واسه تو و جاری!!!
بعدم مادرشوهر گزارش کارشون رو به ما داد که واسه اربعین اسم نوشتن واسه کربلا که پیاده برن پارسال بهشون مزه داده امسال هم میرن😐
برادرشوهر هم زانوش داخل دانشگاه وقتی که زلزله اومده و بهشون گفتن برید بیرون نمیدونم به کجا خورده و شکسته و دوهفته باید گچ بگیره😐
واسه شامم عدس پلو نذری اورده بودن واسشون که همش برنج هندی بود نشد بخوریم من که گرسنه موندم به دخملی هم از عدسی که خود مادرشوهر پخته بود دادم دیگه برگشتن به شوهری گفتم بریم یه مینی پیتزا واسم بگیر و اومدیم خونه خوردیم که خیلی هم خوشمزه بود وچسبید😋
الان فقط نگرانیم همین کیسته و کمبود وزن دخملیه نمیدونم چیکار کنیم دکتر طب سنتی هم گفت واسه این مدل کیست چیز خاصی ندارن😟