اینم توت های بنفش و خوشمزه ی جلوی خونه ی بابا که خودش کاشته😜
البته نمیذارن به اون درجه ی رنگ برسه از بس خوشمزه س😛😍😜
اینم توت های بنفش و خوشمزه ی جلوی خونه ی بابا که خودش کاشته😜
البته نمیذارن به اون درجه ی رنگ برسه از بس خوشمزه س😛😍😜
این تونل یه آرامش وانرژی خوب به من میده
من عاشق قدم زدن داخلش هستم
امروز خاله از تهران زنگ زد و گفت که نوه داییشون که بیست سالش بوده ایست قلبی کرده و دیروز خاکسپاریش بوده😳😢
عجب دنیایی!
بیچاره مادرش ناراحتی اعصاب داشت الان حالش بد شده بیمارستانه
پدر بزرگش رفته کربلا مراسم ختم رو گذاشتن واسه جمعه که برسه
انقد دلم واسه دایی مامان میسوزه آخه چه گناهی کرده پیرمرد بیچاره چند سال پیش پسرشو اتیش زدن😔
بعد دخترش یدفعه اعصابش بهم ریخت
دو سال پیش داماد جوونش فوت شد
اینم از نوه ی جوونش😢
خدایا خودت صبرشون بده...
وای که این چند وقته چقدر استرس وفشار عصبی😳
تا ببینم نتیجه دکتر چی میشه کم مونده از ترس سکته بزنم😬😳
خانوم خونه وزهرا جان هیچ طوری نمیتونم کامنت بذارم حتی تماس باما!چرا؟؟؟😳
وای که این دو روز در حد مرگ حالم بد بود خدا رو شکر که تموم شد و فعلا بهترم بعد مفصل میگم 😄الان فقط سرما خوردم 😬😬😬
ما اومدیم خونه ی پدر شوهر دوباره آش رشته داریم 😋😜جای اونایی که دوس دارن خالی😄😘
امروز عصر که همسری اومد میوه و چایی براش گذاشتم دخملی رو سپردم دستش وگفتم حواست بهش باشه😊 میخوام یه حموم درست حسابی برم😄 از عید فقط دوش گرفته بودم رفتم یه ساعتی قشنگ خودمو سابیدم و اومدم بیرون
حالا دقت کنین سرگرم کردن دخملی رو
👈ده مین رفتن تو حیاط بازی کردن😉
👈پر کردن فندک گاز😳😠
👈رو تخت بالا وپایین پریدن😠😡
وآخری که فقط،کم مونده بود خون همسری رو بریزم یه پروانه گرفته گذاشته توی پلاستیک گره زده داده دخملی😠 اومدن در حموم میگه مامانی دیگه انقد جیغ زدم تا بردنش انداختنش تو حیاط میخواستم دخملی رو بگیرم بشورمش دیگه همسری نذاشت اگه یه کم بیشتر می موندم باغ وحش میزدن😬
به همسری میگم چرا اینکارو کردی میگه میخوام مثه تو نباشه😠میگم مگه من چیمه؟ میگه تو ترسویی بهش میدم ترسش بریزه😯
آیا سوسک و پروانه و جانوران موذی ترس ندارن؟😕😮