این متـــــن رو خوندم دادم به شوهری گفتم اینو بخون تو مغزت فرو بره که باید چیکار کنی
میگه من میرم خلوت کنم دیگه یادم میره بیام😀
نمیدونم چرا من وشوهر از هم فاصله میگیریم خیلی واسه هم دوست داشتنی میشیم مثلا وقتی سر کار میره هی زنگ میزنه صحبت میکنه ولی کنار هم باشیم بحثمون میشه البته نه همیشه ولی روابطمون دورا دور خیلی عالی تره به قول معروف دوری و دوستی😀
جمعه بدجور هوس آش کردم این شد که رفتیم سبزی تازه خریدیم و رفتیم خونه ی مامان گفتم سریع آش بپزیم یه ظرف هم ببرم که دو روز گرم کنیم بخوریم یدفعه عموها و عمه ها ریختن خونمون مامانم گفت دختر خاله هم حامله س یه ظرفم واسه اون ببریم دیگه هیچی نموند واسمون ولی خوب خیلی چسبید و همه تعریف کردن و برخلاف اینکه آشپز دوتا بشه غذا یا شور میشه یا بی نمک از دستپخت من و خواهری خیلی تعریف کردن😉
دوباره دیروز دیدم نه هنوز دلم میخواد شوهر رو فرستادم یه ظرف شله قلمکار واسمون خرید آش رشته بیرون رو اصلا قبول ندارم فقط شنیدم آش هتل عباسی حرف نداره اونم من ازش نخوردم😜
خوب بگم که چند وقتی من فاصله ها رو زیاد کرده بودم وخیلی خوشحال بودن از نرفتن ما این شد که کمش کردیم البته جو مساعده اگه یه کم برن رو اعصابم برمیگردم به جو قبلی 😄
دوشب هم خونه ی پدر شوهر سر زدیم که کُرسی گذاشته بودن بعد بخاری رو کم کرده بودن بچه سردش شد فرششون رو کثیف کرد بعد هر چی شوهر میگه میرید زیر کرسی دیگه بخاری رو کم نکنین گوش نمیدن دخملی هم بار اولش بود تا حالا خونشون رو کثیف نکرده بود اونم باز تقصیر مادرشوهر شد بچه بهش گفته جیش دارم نشسته منو صدا میکنه حقشه انگار کمش میومد یه بار بچه رو ببره😡
البته دستور از مقام بالا تر میرسه 😐
بعد دوباره نمیدونم چه خبر شده خواهر شوهر رو جو گرفته نمیره وبیاد مادر شوهر مثله همیشه به شوهری ساده ما متوسل شده که زنگشون بزنه برن وبیان خوب این موقع ها شوهری بچشون میشه😡
وای یه کاپشن دادن به شوهری بپوشه تن خورش مثه مردای دهه سی وچهل😀😣
چرا مردی که زن و بچه داره هنوز چشمش دنبال عشق قدیمیشه!؟واقعا چرا!؟
اینستا کسی نیومد حذفش میکنم واقعا رو مخه هی پیجا جابجا میشه اگه خواستم کانال میزنم خیلی بیشتر استقبال کردین