سه شنبه ۱۷ مرداد ۹۶
سال ۸۸ بود که با خواهر تصمیم گرفتیم وقتی خواهر هجده سالش شد باهم بریم گواهینامه بگیریم یک ماه نگذشته بود که👈 بدترین اتفاق 👉زندگیم افتاد از اون روز دیگه به هیچ عنوان حاضر نشدم واسه گواهینامه ثبت نام کنم یه مدتی هست شوهر گیر داده که باید گواهینامه تو بگیری خودمم خیلی دوس دارم نمیدونم چیکار کنم خواهر سال بعدش رفت حتی رانندگی هم میکرد تا یه روز که خریدای مامان بزرگ رو میبردن سر پیچ کوچه باسرعت رفته بود خورده بود به در همسایه😀 از اونروز دیگه رانندگی نمیکنه اما شوهر خیلی دلش میخواد من مستقل باشم واسه همینم اصرار داره که زودتر ثبت نام کنم