دیروز صبح شوهر رفت کارت رو درست کرد تا پول واسه بیمه ی ماشین بریزه بعدم اومد دنبالم رفتیم لباس بخرم انقد گشتیم تا بالاخره یه لباس خریدم داخل همون مغازه شوهر یه مانتو انتخاب کرد گفت باید بخری 😳بهش میگم تو که این کارا رو بلدی چند وقت یه بار یه کادو بگیر واسم😀میگه مانتو رو باید تن خورشو دید😐چون عابر ملی همراهمون نبود بیعانه گذاشتیم تا امروز که نشد فردا برم بگیرم دیگه بعد اومدیم ناهار وبعد دخملی رو بردم حموم وقتی خوابید منم رفتم دوش گرفتم ساعت شش شوهر رو صدا میزنم پاشو برو حموم من باید ساعت هفت برم آرایشگاه هی گفت باشه بعد دیر رفت تو حموم آب قطع شد شانس آورد من یه وان واسش پر کرده بودم😆بعد رفتیم آرایشگاه شوهر با دخملی رفت ماشین رو بیمه کردن دیگه تا من آماده بشم شد هشت ونیم سریع رفتیم تالار عروسی هم خوب بود خوش گذشت اگه رفتارای مادر شوهر رو فاکتور بگیریم😀عروس هم خیلی چاق بود داماد لاغر😐خوشبخت بشن...
دیگه پاتختی هم همونجا گرفتن بعد پاکت رو دادم دست مادر شوهر که ببره بده خواهرشوهر میگه داخل پاکتا رو نگاه کن خالی نباشه درست گذاشته باشی لابد به خودش شک داره ولی نیتش بود ببینه ما چقدر گذاشتیم😐 دخملی هم که مردونه انقد رقصید که همه ذوق میکردن واسش😊
بعد اومدیم بریم عروس کشون عروس رو از پشت تالار برده بودن که عروس کشون نباشه بهمون گفته بودن بعد عروس کشون خونه ارکس اوردن بیایید ماهم که دیدیم اینطوری شد دیگه نرفتیم اصل همون عروس کشونه😕
+واسه بعضیا کارت نداده بودن تلفنی دعوت کرده بودن به قول معروف تعارف ولی همشون اومده بودن نمونه ش دختر خاله های خودم😳به نظر من که خیلی زشته وقتی کارت ندادن پاشدن اومدن 😐😑