خـاطــرات بانــوی بـــرفی

1446

این سوسک عجب موجود وحشتناکیه خدا رو شکر خونه ی ما نداره فقط همون اوایل که اومده بودیم بودن اونم من میرفتم خونه ی مامانم تا حامد یه سم پاشی اساسی کرد که نسلشون منقرض شد والا به خدا شب ازترس خوابم نمیبرد قشنگ صداشونو میشنیدم و گریه میکردم اونوقت حامد راحت میخوابید

پنجشنبه ۵ اسفند ۹۵ , ۰۰:۱۵ سپیده مامان درسا
وووووووووی نگووووووو
من واقعا از ترس گریه مبیکردم تازه کوچولوبودن نه اون بزرگا😥
بــَراے ِ ڪـَسـانـے ڪـﮧ از مـَن مُتنـَفـِر انـد وقــتی نــدارَم
زیـرا مـَن گـِرفتـارِ دوســت داشــتـَن ڪسـے هستـَم
ڪـﮧ مـَرا دوســــت دارَد
Designed By Banooye Barfi ...