خـاطــرات بانــوی بـــرفی

روزمــــــره

من از اول به دخملی یاد دادم غذاش رو سر وقت بخوره حالا درسته خونه ی بابا جوناش بازیگوشی میکنه ولی پنج شنبه که رفتیم عصرانه نخورده بود تا سوپ رو دید گفت میخوام منم سریع نون واسش ریز کردم سوپم ریختم غذاشم یه کاسه ی ماست خوری کوچیک بود بردم داخل حیاط که کنار بچه ی خواهر شوهر بهش بدم مامان و دختر راه افتادن ببینن من چقدر غذا واسش بردم که بخوره😳 خلاصه اونشب به خیر گذشت صبح که واسه صبحونه رفتیم دوباره همون کاسه رو سر خالی نون ریز کردم با آبگوشت کله بهش دادم هی گفتن خوب غذا میخوره آخر سر بچه افتاد اصلا نمیتونست رو پاش راه بره چند تا اتفاق دیگه هم واسش افتاد که شوهر گفت دیگه جلوشون به بچه غذا نده😳

خلاصه که اینا همیشه چشمشون دنبال غذا خوردن این طفل معصوم منه هر بار هم که میگن یه اتفاقی میفته

دقیقا من اصلا نمیتونم سوپ جایگزین غذا کنم سوپ میبینم احساس گشنگی بهم دست میده
الهی دخترت خوب شد برگشتین
من برادرشوهر ندارم اصلا نمیدونم داشتم آیا دوسش داشتم یا نه
دقیقا من حتی اگه با نون هم بخورم ته دلم ضعف میره تازه تا یه روزم حالم بد😀
اره هزیزم خدا رو شکر استراحت کرد بهتر شد ولی خیلی ترسیدم
من این کوچیکه رو خیلی دوسش دارم اگه رنگ عوض نکنه
چه عجب عزیزم یه پست گذاشتی....
بجنوررررد چه شهر خوبی قبول شده!!!
آخه چیز خاصی نبود که بگم عزیزم...
آره رشته ش هم خوبه ولی میگه اگه دانشککده افسری قبول بشم انصراف میدم
رابطه ای که توش خیانت یا شک هست به درد نمیخوره ،به نظرم بهترین کار که به صلاح بچه هم بود جدا شدن بوده احتمالا خانومه رفته که ثابت کنه چیزی جز شک نبوده ایشالا که زندگیشون دوام داشته باشه و از یاد ببرن
این جور چیزارو که چشم می زنن یا غیره رو اصلا بهش اهمیت نده اینجور حسا چیزی جز تخم کینه نیست که با بها دادن بهش آب می‌دیم و تبدیلش میکنیم به درخت نفرت اتفاق برای هر بچه ای امکان داره بیفته خواهرزاده ی من ماهی یبار حداقل سر شیطنت و بدو بدو کردن زخمی میشه حتی یبار گاو زده بودش ،یبار هم که مهمونشون بودیم من و خواهرا آهنگ گذاشتیم و می رقصیدیم اینم می رقصید ما هی قربون صدقه ش می رفتیم یه جور افتضاحی گونه ش خورد به میز ال سی دی که مامانش گریه کرد واقعا اتفاق بود چون می چرخید می رقصید اگه خواهرم می گفت آبجیام چشم زدن واقعا ناراحت کننده می شد
در عوض یه عمویی دارم که بچشو صدا بزنی ماشاا... میگه !!!!!!! انگار بچه شو از آسمون فرستادن
به نظرم برای راحت بودن فکر و ذهن خودت این مسئله چشم زدنو جدی نگیر
ببخشید زیاد حرف زدم سرتو درد آوردم
منم همین فکرو کردم که خانمه خواسته خودش رو ثابت کنه ولی به نڟر من رفتنش کوچکترین ارزشی نداشت چون شک وبدبینی بوده😐اره از این اتفاقا که زیاد میفته عزیزم ولی خوب وقتی تا ته حلق  نه فقط بچه ،همه رو نگاه میکنن خیلی کار زشتیه که البته واسه من عادی شده ولی خوب من میگم یه ماشالله قبلش بگن هیچی ازشون کم نمیشه 
اتفاقا یه فامیل داریم  دستش خراش برمیداره میگه چشمم زدن😵
حتی به من میگفت بچه تو بیرون نبر چشم میخوره😳 ولی من واقعا در این حد اعتقاد ندارم مثلا چند بار سر دخملی کبود شده یا خیلی بد زخمی شده اما مقصر خودش بود 
من یه عمه دارم تخم مرغ میشکنه واسه اینکه بفهمه کی چشم زده ولی خوب به نظر من صدقه رفع بلاست دیگه احتیاجی به اینکارا نیست😐
اره عزیزم اگه جدی بگیریم باید تموم اتفاقات روزمره رو به پای چشم خوردن بنویسیم😀
قالب نو مبارک. شوئر هم سوپد به عنوان غذا قبول نداره ولی من معتقدم غذای کامله.
ایش انقد بدم میاد دنبال غذا خوردن بچه باشن.
ممنون عزیزم...
منم اصلا نمیتونم به عنوان غذا قبولش کنم
اینا دنبال غذا خوردن همه هستن
يكشنبه ۲۶ شهریور ۹۶ , ۱۹:۴۸ سپیده مامان درسا
الهی بگردم واسه گل دخملی تند تند اسپند دود کن مامانی جونش
فدات عزیزم😘
وااااااااا خب چرا اونجوری میگن؟والا به منم اون مدلی میگفتن پس میفتادم چه برسه به فسقلی.
اینجور مواقع آدم یه ماشاالله اضافه میکنه اول حرفش بعد ادامشو میگه.

چه قالب خوشگلی گذاشتی،دل آدم شاد میشه
چه میدونم والا همیشه تو دهن این و اون نگاه میکنن البته فقط مادر ودختر شوهرم چند بار گفته ولی کو گوش شنوا😳
نه اینا اصلا ماشالله بلد نیستن همیشه هم چشمشون میگیره بعدم حسودیشون میشه چون دختر دوس دارن مخصوصا خواهر شوهر که دخترم نداره
چشمات خوشگل میبینه عزیزم قالب عرفان خودم یه کم تغییرش دادم
بــَراے ِ ڪـَسـانـے ڪـﮧ از مـَن مُتنـَفـِر انـد وقــتی نــدارَم
زیـرا مـَن گـِرفتـارِ دوســت داشــتـَن ڪسـے هستـَم
ڪـﮧ مـَرا دوســــت دارَد
Designed By Banooye Barfi ...